احمقهایی که فکر میکنند ایرانیها به زور شمشیر مسلمان شدند کافیه به ترند ۱۳ صفر نگاه کنند که چطور از پشت بته دراومد و ایران رو درنوردید. اگه من یک طلافروش بودم، که در ماه صفر فروشم تا مرز تعطیل افت میکنه، این بهترین ایده مارکتینگ بود که میتونست به ذهنم برسه، که بگم خرید طلا در سیزدهم صفر، خوش یُمنه! اما هیچ کمپین فروشی بدون اینکه طرف مقابل هم بخواد خرید کنه، موفق نمیشه. و مردم ما میخوان که در صفر هم طلا بخرند. اما احترام به صفر، که گفته میشه یک «ماه سنگین» است، مانع بوده. بنابراین با دست خودش یه روزنه روی دیوار احترام حفر میکنه، و ازش فرار میکنه. اینطور نیست که فقط عدهای بخوان فرار کنند. همه فراریاند. حتی نمایندگان مجلس حکومت، که قهقهه میزنند و همدیگه رو تشویق میکنند، تا جایی که رییس مجلس مجبور میشه بشون یادآوری کنه که در ماه صفر هستیم! اما همون سنگین بودن این ماه از کجا اومده بود؟ اینکه نباید تو این ماه عروسی گرفت از کجا اومده بود؟ اون هم از پشت بته سبز شده بود. هیچ امام معصومی نگفته بود دو ماه از سال زندگیتون رو معطل عزای ما کنید. و این فقط این رو نشون میده که ایرانی کاری به مهاجم و متجاوز نداره. دین و مسلک خودش رو خودش میسازه، اما توی چیزی که خودش میسازه گیر میکنه، و برای بیرون جهیدن ازش به هرچیزی چنگ میزنه، حتی چیزهایی که مهاجمین آورده باشند. ایرانی برای خودش تئاتر باز میکنه، و سپس از تئاتری که باید توش نقش بازی کنه خسته میشه. توی تئاتر عاشورا «مثلا ناراحتیم». توی تئاتر نوروز «مثلا خوشحالیم». توی تئاتر رمضان «مثلا نیکوکاریم». توی تئاتر یلدا «مثلا همدیگه رو دوست داریم». توی تئاتر حجاب «مثلا مقیدیم». توی تئاتر کوروش «مثلا وطنپرستیم». همه این تئاترهای متنوع خستهش میکنه، و از چیزهایی که خلاصش کنه، حتی موقت، استقبال میکنه. یکبار ازینکه کرونا دید و بازدید رو کنسل کرده ذوق میکنه، یکبار ازینکه سیزده به در افتاده تو شهادت. ایرانی به اونجاش هم نیست که عرب چی میگه و اسکندر چی میگه. ایرانی فقط دنبال رها کردن خودشه. چون خیلی زود از مصنوعات خودش خسته میشه. یه بار از روستا خسته میشه. یه بار از زندگی شهر. یه بار از سنت خسته میشه، یه بار از مدرنیته. یه بار از مقید بودن خسته میشه، یه بار از بیقیدی. یه بار از ژاندارم منطقه بودن خسته میشه، یه بار از هیچکارهی جهان بودن. ایرانی خیلی زود از حکومتها خسته میشه، و خیلی زودتر از مذهبها، و از سنتها، و گاهی حتی از زبانها. الانم از محرم و صفر خستهست. همونطور که انقدر از مسجد خسته بود که تا نجف پیاده رفت، تا نره مسجد. اما داره از پیادهروی هم خسته میشه، تا جایی که حکومت مجبوره آمارسازی کنه تا هیچوقت پیش نیاد که آمار از سال قبل کمتر دربیاد. شمشیر؟ ایران هیچوقت از شمشیر نترسیده. ایران همیشه از خستهشدن ترسیده.