Oddbean new post about | logout
 روس‌ها همزمان با یهودستیزی، همیشه به نخبگان علمی خودشون می‌بالیدند، در حالی که خیلی ازون نخبه‌ها یهودی بودند! این باید خیلی تحقیرآمیز باشه که یه اقلیت رو تحقیر و محدود کنی، و همزمان افتخاراتت لنگ اون‌ها باشه! اما در روسیه هیچوقت خودآگاهی وجود نداره. این وضعیتی که در خیابان‌هاشون برقراره، و گاهی از دوربین‌های مداربسته دیده میشه، که چه پیاده و چه سواره هیچ توجهی به محیط ندارند، حالت نمادینی از وضعیت آگاهی کل جامعه‌ست. کلا این ایده که «چند لحظه صبر کنیم و چک کنیم داریم چه غلطی می‌کنیم» تعریف‌نشده‌ست. به جای اینکه تأمل کنند در اینکه «چه شد که کسانی که همه‌جور انگ بشون می‌زدیم و همه‌چیز رو مینداختیم گردن‌شون و مجبورشون می‌کردیم دائم در ترس زندگی کنند، از همه‌مون موفق‌تر از آب در اومدن؟»، همون پرخاشگری سابق رو بازتولید هم کردند، و یه چیزی هم بش اضافه کردند: «اینکه با اینهمه محدودیت انقدر موفق شدن‌ پس حتما یه ریگی تو کفش‌شون هست!». شواهد بیشتر برای آدم نادان اثر معکوس داره، و عمق جهلش رو بیشتر هم می‌کنه‌. 
روس‌ها این رو متوجه نبودند که تکیه دادن به قدرت، آدم رو لَش بار میاره. و این تو جامعه روسیه که فقط و فقط به اونی که زورش بیشتره احترام میذاره، زیاد اتفاق افتاد و زیاد کش پیدا کرد. فکر کن همه اقلیت‌های داخل کشورت و همه همسایگان کشورت، از اسلحه‌ت بترسند، و زبانت به همه تحمیل شده باشه، و دینت دین رسمی و رایج باشه، و درآمدت ثابت و توسط دولت مستقر تضمین شده باشه. وقتی بشینی کنار دوستانت که با هم سیگار بکشید درباره چه چیزی صحبت می‌کنید؟ قطعا درباره
How's it going?

خواهد بود. یعنی توصیفاتی درباره حالات هرآنچه که هست، به همان شکلی که هست. چرا شاعر باید بشینه فصل بهار رو توصیف کنه؟ (که تو ادبیات ما به فراوان هست، طوری که حتی شورش رو درآوردن). چون خیالش راحته. لازم نیست خیلی در رفاه و آسایش باشه تا خیالش راحت باشه. 
اما یهودی، خیلی وقت‌ها این نعمت لاکشری رو نداشت که خیالش راحت باشه. یا حیاتش در معرض خطر بود، یا در یک موقعیت فاکدآپ. کسانی که هر روز ممکن بود از خواب بیدار بشن و بشنوند که پادشاه وقت دستور داده که کل زندگیشون رو جمع کنند و برن هزاران کیلومتر اونطرف‌تر ساکن بشن، وقتی دور هم جمع میشن مثل کسانی حرف نمی‌زنند که خیال‌شون راحته‌. صحبت اون‌ها درباره

What should we do now?

میشد. یعنی درباره افعال، نه درباره حالات. وقتی دائما در معرض این سوال باشی که «چه حرکتی باید کرد؟»، مغزت عادت می‌کنه به اینکه راه حل بسازه. و اگه هیچ راه حل بیرون‌خانگی وجود نداشت، راه حل درون‌خانگی بسازه. اینکه «داماد پسرعموی مادرم از یه کشور دیگه اومدن و شش تا بچه دارن و دو تاشون تو سن مدرسه هستن، باید تو خونه بشون درس بدیم» یه راه حل درون‌خانگیه. اینکه «با یکی از زمین‌دارهای بزرگ رفیق شدم، قراره اجازه بده یه کنیسه تو یکی از ملک‌هاش بسازیم» راه حل بیرون خونه.
بنابراین اینکه هیچ ریگی وجود نداره خیلی ساده‌ست. این توهم خیال راحت با اتکاء به قدرت مستقره که پیچیده‌ست. اون یهودی نیست که باید توضیح بده چرا موفقه. اون اکثریت ناموفقه که باید توضیح بده چرا با آویزان شدن از یک توهم لگد زد به بخت خودش.