Oddbean new post about | logout
 زیر پوسته معناگرا و ماورایی شرق، یک ماتریالیسم عریان و بی‌رحم وجود داره، که آدم غربی تمایلی نداشت درباره‌ش حرف بزنه، چون ذوقی که برای اون پوسته پیدا کرده بود رو خراب می‌کرد. الان هم اگه درباره‌ش حرف بزنه، مثل وقتی که اعتیاد آدم شرقی به مصرف رو می‌بینه، برای اینه که اون پوسته شکاف برداشته و ماگمای ماتریالیسم زده بیرون و دیگه برای پوشاندنش کاری ازش ساخته نیست. و البته امروز با نوع دیگه‌ای از آدم غربی مواجهیم. که به عنوان جهانگرد به دنیا میگه: «حداقل این‌ها در متریال از ما جلو زده‌اند». (اینکه توریست فکر می‌کنه می‌تونه چیزی بیشتر از یک شهروندخبرنگار باشه، از خصوصیات شبکه‌های اجتماعیه، که به هرکس که مخاطب میلیونی داره این حس کاذب رو میده که نظرش اعتبار خاصی داره. هرچند که استبداد الگوریتم وادارشون کرده ادای کسی که نظری از خودش نداره رو دربیارن و به مخاطب‌شون بگن «نظر شما چیه؟ کامنت بذارید». چون الگوریتم به تعداد بیشتر کامنت‌ها بها میده). که یعنی آدم غربی نه در گذشته همه‌چیز رو درباره شرق می‌گفت، نه الان همه‌چیز رو میگه. خود آدم شرقی هم که بلد نیست با خودش روراست باشه. وقتی جوشیدن ماتریالیسم از زیر پاهاش رو می‌بینه، در بهترین حالت، یک بیماری حسابش می‌کنه که از غرب اومده!
بنابراین هرکس که در شرق سعی کنه تعمق کنه در اینکه «ما چمونه؟»، باید یک جهاد انفرادی انجام بده، و در اقلیت محض باقی میمونه. و قرن‌هاست که همینطوره.
در مورد بازار مسکن چین، که به پاشنه آشیل اقتصادش تبدیل شده این مسئله مطرح بود که چینی‌ها بیش از حد پس‌اندازشون رو در بازار مسکن می‌ریزند، و این برای هر کشوری میتونه معضل ایجاد کنه، و دلیلش اینه که هیچ‌جای مناسب‌تری رو برای پس‌اندازشون ندارند. این توضیح مربوط به اون قسمت اقتصاد میشه که با نمودارها طرفه. اما یه بخش دیگه هم وجود داره که با تیپ آدم‌ها مربوطه. من هند رو مثال می‌زدم، که اقتصاد باثباته، ارزش پول ملی هم هرروز افت نمی‌کنه، اما هنوز هندی‌ها در مقیاس نجومی طلا می‌خرند! حتی اینجا هم آدم غربی میگه «فرهنگ‌شونه، اینا به زیورآلات طلایی علاقه دارند. عروس گرسنه هم باشه باید سه کیلو گردنبند و دستبند داشته باشه». گویی که ما آدم‌های شرقی موجودات همگن و تیراژی هستیم و مثلا یک و نیم میلیارد نفرمون به طور همزمان میتونه درباره زیورآلات یک سلیقه مشترک داشته باشه! در حالی که این سلطه یک جهان‌بینی خاص بر جامعه‌ست (سلیقه نمیتونه سلطه داشته باشه، حداقل نه برای مدت طولانی). و اون جهان‌بینی خاص، ثروت و بزرگی رو در همین متریال طلا/ملک می‌بینه.
اگه همین جهان‌بینی متریالیستی مسلط، سیاست رو شکل بده، که داده، چه شکلی پیدا خواهد کرد؟ دقیقا همین شکلی که امروز داره: مسجد مسلمانان را با بولدوزر خراب کنیم چون امام جماعتش یه چیزهایی به بچه‌ها می‌گفت که نتیجه‌ش میتونه این باشه که فکر کنند «حتی اگه دنیا فقط متریال باشه، ما نباید فکر کنیم که فقط متریاله». شهروندی که بلد نیست با خودش روراست باشه هم میگه «خوبه دولت مقتدر داریم‌ها.. مواظبه تا هسته‌های اولیه القاعده در کشور آرام و باثبات‌مون، شکل نگیره». غافل ازینکه همین سلطه، یقه خودش رو هم خواهد گرفت، حتی اگه کاملا وفادار به متریالیسم باشه. همون دولت مقتدر بش حکم خواهد داد که «تا حالا زیادی این نوع از مصرف متریال رو داشتی، ازین به بعد اون نوع دیگه از مصرف که من میگم رو داشته باش». و نمیتونه بگه نه. و نکته باریک‌تر از مو که نسبت بش کورند همینجاست: اگه نتونی با فکرهای مختلف روبرو بشی، در درازمدت بشون میبازی، و اگه بخوای که بتونی با فکرهای مختلف روبرو بشی چاره‌ای نداری جز اینکه بپذیری اگه حتی دنیا فقط متریال باشه ما نباید فکر کنیم که فقط متریاله.
ازونجایی که در شرق، برخلاف پوسته‌هایی که از قدیم روی خودش کشیده، در برابر پذیرش این موضوع مقاومت نشون میده، در موقعیت باخت قرار داره. لازم نیست یک گوی بلورین داشته باشیم که پنجاه سال بعد و صدسال بعد رو نشون بده. همین الان معلومه.