خیلیها حوصله اخبار رو ندارند. خیلیهای بیشتری حوصله اخبار خاورمیانه رو ندارند. اما بیشتر کسانی که سراغ دارم که کل نگاهشون به دنیا تغییر کرده، با پیگیری اخبار خاورمیانه بوده. همین اسم «گذرگاه فیلادلفیا» رو از مردم کوچه خیابون بپرسی چی هست، هیچ ایدهای ندارند. شاید چندنفری حدس بزنند یه جایی تو آمریکاست. اما از همین دعوا بر سر این گذرگاه میتونستند خیلی چیزها رو بفهمند. و بعد تکلیفشون نسبت به خیلی چیزها روشنتر میشد.
وقتی چپ برای هفت اکتبر هورا میکشید، وانمود میکرد مسئله سیاسی در کار نیست. بلکه «صرفا یه عده ستمدیده فرصت گیر آوردن بریزن تو لونه ستگمران، و مزه تجاوز هشتاد ساله رو بشون بچشونند» و «اگه حماس هم در همین جهت حرکت کرده، دمش گرم». طوری که گویی قدرتطلبی اوباش حماس، فقط یه موضوع حاشیهای، و یا حداکثر یه موضوع موازیه، و زیاد اهمیت نداره. در حالی که تمام برنامه به این برمیگشت که حماس دنبال افزایش قدرت خودشه، و اساسا غیر ازین موضوع، موضوعی وجود نداره.
اما در مورد گذرگاه فیلادلفیا، حتی همون فیلم رو هم بازی نمیکنند، و خیلی عریان دلواپس کاهش قدرت حماس هستند. نشانه واضحش اینکه هیچ فشاری به خود حماس، به مصر، به بقیه اعراب، وارد نمیکنند که مفاد مذاکرات آتشبس روی وضع معیشتی ساکنان غزه متمرکز بشه! بلکه برعکس تمام اصرار و پافشاری متمرکز شده روی اینکه کی کنترل این گذرگاه رو در اختیار داشته باشه، که نتیجهش میتونه مرگ یا بقای حماس رو تعیین کنه. که ترجمه فارسیش، از زبان خودشون اینه که: «اگه گذرگاه دست اسراییل بمونه، حماس دچار مرگ تدریجی میشه، و اگه حماس بمیره بیچاره میشیم!». منظورم از این «خودشون»، هم مسلمانانه، هم اون چپ نیویورکی که حتما با قیافههاشون آشنایی دارید.
از موضوع گذرگاه فیلادلفیا باید بفهمید که اینها حماس رو قوز بالاقوز نمیبینند، بلکه «شری که باید باشه اونجا تا بتونیم به آزار اسراییلیها ادامه بدیم» میبینند. یعنی دقیقا همونهایی که برات ازون سر اقیانوسها هشتگ زن زندگی آزادی میزدند، خیلی جدی مشتاقند که حماس و امثالش در خاورمیانه بالاسرت باشه. برای همینه که میگم از گذرگاه فیلادلفیا میتونی خیلی چیزها رو بفهمی.