یادم نیست زمان کدوم یکی از شلوغبازیهای فلسطینیها بود، که گفت جات خالی، با یکی از خاخامها قراره بریم برای مراسم دعا. گفتم دعا برای چی؟ گفت برای صلح جهانی. گفتم حیف واقعا. دوست داشتم من هم اونجا بودم. و چه خر بودم. و چه خر بودیم. باید میگفتم کدوم پیامبر بنیاسرائیل برای کل بشر دعا کرد که حالا شما خواستید جای دومی باشید؟ حتی در قرآن ما هم کسی برای همه بشر دعا نکرده. هرجا «ما» هست درباره یک گروهه، یا یک خاندان، یا یک قبیله. ابراهیم که فقط برای تخم و ترکه خودش دعا کرد. که برای مرد قبیله کاملا بدیهی بود. البته اگه عقلم میرسید که اینها رو بگم هم، جرئتم نمیرسید. چون به یهودیان یاد دادن اینکه یهودیت چیست و چرا تا الان دوام آوردید، اعتماد به نفس میخواد. اینکه بشون بگی شما با دلسوزی برای بشری که هیچوقت بتون رحم نکردند، بقا پیدا نکردید. شما خواستید که الیت باشید. اگه مردم دو تا کتاب بلد بودند بخونند، شما سه کتاب خوندید. اگه مردم ده سکه پسانداز داشتند، شما یازده سکه پسانداز داشتید. اگه مردم یک هنر بلد بودند، شما دو هنر یاد گرفتید. همهتون نه. البته که نه. خیلی از شماها در فقر و فلاکت مردید. چون از بقیه مردم عقبتر بودید. حتی تا همین جنگ جهانی دوم باور نمیکردید همسایه شما رو بفروشه. اون هم فروختنی که بگه ببرید اینها رو بسوزونید. اما عطش برای الیت بودن رو به فرهنگ تبدیل کردید، و همون الیت بود که تراژدیتون رو به خبر دنیا تبدیل کرد، و سپس به شرم دنیا.
صلح جهانی؟ ابراهیم حتی نخواست دنیا جای بهتری باشه، چون مثل من و شما انقدر جاهل نبود که فکر کنه باید نشست برای دنیا برنامه چید، دنیایی که هرروز به یک سمت میچرخه، و پر از لوپهای تکراریه. آرزوش این بود که پسرانش الیت بشر باشند، حالا دنیا هر وضعی که میخواست داشته باشه، و مردم هر عقیدهای که میخوان داشته باشند.
همه دعاهایی که میگه خدایا ما را از فلان آدمها قرار بده، یعنی گدایی عضویت در الیت. و این درباره داراییها نیست، و گروههایی که یک چیزهایی دارند که بقیه ندارند. این درباره آدمهاییه که کاری میکنند. و چقدر خر بودیم که نمیفهمیدیم. مردم، یعنی کسانی که کاری نمیکنند. عرق زیاد میریزند، دنبال خیلی چیزها میدوند، مسئولیتهای زیادی به عهده میگیرند، اما کاری نمیکنند. مثل زندانیان آشوویتس که هرروز فعالیت مشقتباری داشتند، ولی کاری نکردند. و چون کاری نکردند، از بین رفتند. نه از بین رفتنی که فقط در کوره انجام میشه. در دفتر محاسبات آدمهایی که به حساب میان، از بین رفتند. پدربزرگ شما کجاست؟ همونی که خانوادتون رو شکل داد، مثل سگ کار کرد، یکم سرمایه جمع کرد، و تقدیم کرد به وارثینش، که حالا حتی به قبرش هم سر نمیزنند. پدربزرگ شما جزء آدمهایی که به حساب میان نبود، و محو شد. چون عضو الیتی که «کاری میکنند» نبود.
خدایا چطور میشه غصهای بزرگتر از الیت نبودن داشت؟ و چه خر بودیم که غصهای غیر ازین داشتیم!
صلح برای جهان! جیزز کرایست.